سیره حیدری

سلام خدا بر حق باورانی که علی (ع) را با حق و حق را با علی (ع) می دانند

سیره حیدری

سلام خدا بر حق باورانی که علی (ع) را با حق و حق را با علی (ع) می دانند

نهج البلاغه « خطبه ها »

« خطبه ها » 

 

ــ عجز انسان از شناخت ذات خدا: سپاس خداوندی را که سخنوران از ستودن او عاجزند و حسابگران از شمارش نعمت های او ناتوان و تلاش گران از ادای حق او درمانده اند. خدایی که افکار ژرف اندیش، ذات او را درک نمی کنند و دست غواصان دریای علوم به او نخواهد رسید. پروردگاری که ...........

 






خطبه 1


( امام علی (ع) در این سخنرانی از آفرینش آسمان و زمین و آفرینش انسان یاد می کند )


1- عجز انسان از شناخت ذات خدا: سپاس خداوندی را که سخنوران از ستودن او عاجزند و حسابگران از شمارش نعمت های او ناتوان و تلاش گران از ادای حق او درمانده اند. خدایی که افکار ژرف اندیش، ذات او را درک نمی کنند و دست غواصان دریای علوم به او نخواهد رسید. پروردگاری که برای صفات او حد و مرزی وجود ندارد و تعریف کاملی  نمی توان یافت و برای خدا وقتی معین و سرآمدی مشخص نمی توان تعیین کرد. مخلوقات را با قدرت خود آفرید، و با رحمت خود بادها را به حرکت در آورد و به وسیله کوه ها اضطراب و لرزش زمین را به آرامش تبدیل کرد.


2- دین و شناخت خدا: سرآغاز دین، خداشناسی است؛ و کمال شناخت خدا، باور داشتن او؛ و کمال باور داشتن خدا، شهادت به یگانگی اوست؛ و کمال توحید «شهادت بر یگانگی خدا» اخلاص؛ و کمال اخلاص، خدا را از صفات مخلوقات جدا کردن است؛ زیرا هر صفتی نشان می دهد که غیر از موصوف، و هر موصوفی گواهی می دهد که غیر از صفت است؛ پس کسی که خدا را با صفت مخلوقات تعریف کند او را به چیزی نزدیک کرده، و با نزدیک کردن خدا به چیزی، دو خدا مطرح شده؛ و با طرح شدن دو خدا، اجزایی برای او تصور نموده؛ و با تصور اجزا برای خدا، او را نشناخته است.و کسی که خدا را نشناسد به سوی او اشاره می کند و هر کس به سوی خدا اشاره کند، او را محدود کرده، به شمارش آورد. و آن کس که بگوید «خدا در چیست؟» او را در چیز  دیگری پنداشته است، و کسی که بپرسد «خدا بر روی چه چیزی قراردارد؟» به تحقیق جایی را خالی از او در نظر گرفته است، در صورتی که خدا همواره بوده و از چیزی به وجود نیامده است. با همه چیز هست، نه اینکه همنشین آنان باشد؛ و با همه چیز فرق دارد نه اینکه از آنان جدا و بیگانه باشد. انجام دهنده همه کارهاست، بدون حرکت و ابزار و وسیله. بیناست حتی در آن هنگام که پدیده ای وجود نداشت، یگانه و تنهاست، زیرا کسی نبوده تا با او انس گیرد و یا از فقدانش وحشت کند.


3- راه های خدا شناسی:


اول- آفرینش جهان: خلقت را آغاز کرد و موجودات را بیافرید، بدون نیاز به فکر و اندیشه ای، یا استفاده ازتجربه ای، بی آنکه حرکتی ایجاد کند و یا تصمیمی مضطرب در او راه داشته باشد. برای پدید آمدن موجودات، وقت مناسبی قرار داد، و موجودات گوناگون را هماهنگ کرد و در هر کدام، غریزه خاص خودش را قرار داد و غرائز را همراه آنان گردانید. خدا پیش از آن که موجودات را بیافریند، از تمام جزئیات و جوانب آنها آگاهی داشت و حدود و پایان آنها را می دانست و از اسرار درون و بیرون پدیده ها آشنا بود. سپس خدای سبحان طبقات فضا را شکافت و اطراف آن را باز کرد و هوای به آسمان و زمین راه یافته را آفرید، و در آن آبی روان ساخت، آبی که امواج متلاطم آن شکننده بود، که یکی بر دیگری می نشست، آب را بر بادی طوفانی و شکننده نهاد و باد را به بازگرداندن آن فرمان داد و به نگهداری آب مسلط ساخت و حد و مرز آن را به خوبی تعیین فرمود. فضا در زیر تند باد و آب بر بالای آن در حرکت بود. سپس خدای سبحان طوفانی برانگیخت که آب را متلاطم ساخت و امواج آب را پی در پی در هم کوبید.        

طوفان به شدت وزید و از نقطه ای دور دوباره آغاز شد. سپس به طوفان امر کرد تا امواج دریاها را به هر سو روان کند و بر هم کوبد و با همان شدت که در فضا وزیدن داشت، بر امواج آب ها حمله ور گردد از اول آن بر می داشت و به آخرش می ریخت، و آب های ساکن را به امواج سرکش برگرداند. تا آنجا که آب ها روی هم قرار گرفتند و چون قله های بلند کوه ها بالا آمدند. امواج تند کف های برآمده از آب ها را در هوای باز و فضای گسترده بالا برد، که از آن هفت آسمان را پدید آورد. آسمان پایین را چون موج مهار شده و آسمان های بالا را مانند سقفی استوار و بلند قرار داد، بی آن که نیازمند به ستونی باشد یا میخ هایی که آنها را استوار کند. آنگاه فضای آسمان پایین را به وسیله نور ستارگان درخشنده زینت بخشید و در آن چراغی روشنایی بخش «خورشید»، و ماهی درخشان، به حرکت درآورد که همواره در مدار فلکی گردنده و برقرار و سقفی متحرک و صفحه ای بی قرار، به گردش خود ادامه دهند.


دوم- شگفتی خلقت فرشتگان: سپس آسمان های بالا را ازهم گشود و از فرشتگان گوناگون پر نمود. گروهی از فرشتگان همواره در سجده اند و رکوع ندارند و گروهی در رکوعند و یارای ایستادن ندارند و گروهی در صف هایی ایستاده اند که پراکنده نمی شوند و گروهی همواره تسبیح گویند و خسته نمی شوند و هیچ گاه خواب به چشمشان راه نمی یابد و عقل های آنان دچار اشتباه نمی گردد، بدن های آنان دچار سستی نشده و آنان دچار بی خبری برخاسته از فراموشی نمی شوند. برخی از فرشتگان، امینان وحی الهی و زبان گویای وحی برای پیامبران می باشند، که پیوسته برای رساندن حکم و فرمان خدا در رفت و آمدند. جمعی از فرشتگان حافظان بندگان، و جمعی دیگر دربانان بهشت خداوندند. بعضی از آنها پاهایشان در طبقات پایین زمین قرار داشته و گردن هاشان از آسمان فراتر، و ارکان وجودشان از اطراف جهان گذشته، عرش الهی بر دوش هایشان استوار است، برابر عرش خدا دیدگان به زیر افکنده و در زیر آن، بال ها را به خود پیچیده اند. میان این دسته از فرشتگان با آنها که در مراتب پایین تری قرار دارند، حجاب عزت و پرده های قدرت، فاصله انداخته است. هرگز خدا را با وهم و خیال، در شکل و صورتی نمی پندارند و صفات پدیده ها را بر او روا نمی دارند؛ هرگز خدا را در جایی محدود نمی سازند، و نه با همانند آوردن، به او اشاره می کنند.


سوم- شگفتی آفرینش آدم (ع) و ویژگی های انسان کامل: سپس خداوند بزرگ، خاکی از قسمت های گوناگون زمین، از قسمت های سخت و نرم، شور و شیرین، گرد آورد، آب بر آن افزود تا گلی خالص و آماده شد، و با افزودن رطوبت،چسبناک گردید، که از آن اندامی شایسته، و عضوهایی جدا و به یکدیگر پیوسته آفرید. آن را خشکانید تا محکم شد. خشکاندن را ادامه داد تا سخت شد تا زمانی معین و سرانجامی مشخص، اندام انسان کامل گردید. آنگاه از روحی که آفرید در آن دمید تا به صورت انسانی زنده درآمد، دارای نیروی اندیشه، که وی را به تلاش اندازد و دارای افکاری که در دیگر موجودات، تصرف نماید. به انسان اعضا و جوارحی بخشید، که در خدمت او باشند، و ابزاری عطا فرمود، که آنها را در زندگی به کار گیرد. قدرت تشخیص به او داد تا حق و باطل را بشناسد، و حواس چشایی، و بویایی، و وسیله تشخیص رنگ ها، و اجناس مختلف در اختیار او قرار داد. انسان را مخلوطی از رنگ های گوناگون، و چیزهای همانند و سازگار، و نیروهای متضاد، و مزاج های گوناگون، گرمی، سردی، تری، و خشکی، قرار داد. سپس از فرشتگان خواست تا آنچه در عهده دارند انجام دهند. و عهدی را که پذیرفته اند وفا کنند، اینگونه که بر آدم سجده کنند، و او را بزرگ بشمارند، و فرمودبر آدم سجده کنید پس فرشتگان همه سجده کردند جز شیطان» غرور و خود بزرگ بینی او را گرفت و شقاوت و بدی بر او غلبه کرد، و به آفرینش خود از آتش افتخار نمود، و آفرینش انسان از خاک را پست شمرد. خداوند برای سزاوار بودن شیطان به خشم الهی، و برای کامل شدن آزمایش، و تحقق وعده ها، به او مهلت داد و فرمودتا روز رستاخیز مهلت داده شدی».


چهارم- آدم (ع) و داستان بهشت: سپس خداوند آدم را در خانه ای مسکن داد که زندگی در آن گوارا بود. جایگاه او را امن و امان بخشید و او را از شیطان و دشمنی او ترساند. پس شیطان او را فریب داد، بدان علت که از زندگی آدم در بهشت و همنشینی او با نیکان حسادت ورزید. پس آدم (ع) یقین را به تردید، و عزم استوار را به گفته های ناپایدار شیطان فروخت و شادی خود را به ترس تبدیل کرد، که فریب خوردن برای او پشیمانی آورد آنگاه خدای سبحان دَر توبه را بر روی آدم گشود و کلمه رحمت، بر زبان او جاری ساخت و به او وعده بازگشت به بهشت را داد. آنگاه آدم را به زمین، خانه آزمایش ها و مشکلات، فرود آورد، تا ازدواج کند، و فرزندانی پدید آورد، و خدای سبحان از فرزندان او پیامبرانی برگزید.


4- فلسفه بعثت پیامبران (نبوت عامه): خدا پیمان وحی را از پیامبران گرفت تا امانت رسالت را به مردم برسانند، آنگاه که در عصر جاهلیت ها بیشتر مردم، پیمان خدا را نادیده انگاشتند و حق پروردگار را نشناختند و برابر او به خدایان دروغین روی آوردند، و شیطان مردم را از معرفت خدا باز داشت و از پرستش او جدا کرد، خداوند پیامبران خود را مبعوث فرمود، و هر چند گاه، متناسب با خواسته های انسان ها، رسولان خود را پی در پی اعزام کرد تا وفاداری به پیمان فطرت را از آنان باز جویند و نعمت های فراموش شده را به یاد آورند و با ابلاغ احکام الهی، حجت را بر آنها تمام نمایند و توانمندی های پنهان شده عقل ها را آشکار سازند و نشانه های قدرت خدا را معرفی کنند؛ مانند: سقف بلند پایه آسمان ها بر فراز انسان ها، گاهواره گسترده زمین در زیر پای آنها، و وسائل و عوامل حیات و زندگی، و راه های مرگ و مردن، و مشکلات و رنج های پیر کننده، و حوادث پی در پی، که همواره بر سر راه آدمیان است. خداوند هرگز انسان ها را بدون پیامبر، یا کتابی آسمانی، یا برهانی قاطع، یا راهی استوار، رها نساخته است. پیامبرانی که با اندک بودن یاران، و فراوانی انکار کنندگان، هرگز در انجام وظیفه خود کوتاهی نکردند. بعضی از پیامبران، بشارت ظهور پیامبر آینده را دادند و برخی دیگر را پیامبران گذشته معرفی کردند. بدین گونه، قرن ها پدید آمد، و روزگاران سپری شد؛ پدران رفتند و فرزندان جای آنها را گرفتند.


5- فلسفه بعثت پیامبر خاتم (ص): تا این که خدای سبحان، برای وفای به وعده خود، و کامل گردانیدن دوران نبوت، حضرت محمد «که درود خدا بر او باد» را مبعوث کرد؛ پیامبری که از همه پیامبران پیمان پذیرش نبوت او را گرفته بود، نشانه های او شهرت داشت؛ و تولدش بر همه مبارک بود. در روزگاری که مردم روی زمین دارای مذاهب پراکنده، خواسته های گوناگون، و روش های متفاوت بودند؛ عده ای خدا را به پدیده ها تشبیه کرده و گروهی نام های ارزشمند خدا را انکار و به بت ها نسبت می دادند، و برخی به غیر خدا اشاره می کردند. پس خدای سبحان، مردم را به وسیله محمد (ص) از گمراهی نجات داد و هدایت کرد، و از جهالت رهایی بخشید. سپس دیدار خود را برای پیامبر (ص) برگزید، و آنچه نزد خود داشت برای او پسندید و او را با کوچ دادن از دنیا گرامی داشت، و از گرفتاری ها و مشکلات رهایی بخشید و کریمانه قبض روح کرد.


6- ضرورت امامت پس از پیامبران الهی: رسول گرامی اسلام، در میان شما مردم جانشینانی برگزید که تمام پیامبران گذشته برای اُمت های خود برگزیدند؛ زیرا آنها هرگز انسان ها را سرگردان رها نکردند و بدون معرفی راهی روشن و نشانه های استوار، از میان مردم نرفتند.


7- ویژگی های قرآن و احکام اسلام: کتاب پروردگار میان شماست، که بیان کننده حلال و حرام، واجب و مستحب، ناسخ و منسوخ، مباح و ممنوع، خاص و عام، پندها و مثل ها، مطلق و مُقید، محکم و متشابه می باشد. عبارات مُجمل خود را تفسیر، و نکات پیچیده خود را روشن می کند؛ از واجباتی که پیمان شناسایی آن را گرفت و مستحباتی که آگاهی از آنها لازم نیست. قسمتی از احکام دینی در قرآن واجب شمرده شد که ناسخ آن در سنت پیامبر (ص) آمده، و بعضی از آن، در سنت پیامبر (ص) واجب شده که در کتاب خدا ترک آن مجاز بوده است؛ بعضی از واجبات، وقت محدودی داشته که در آینده از بین رفته است. محرمات الهی، از هم جدا می باشند: برخی از آنها، گناهان بزرگ است که وعده آتش دارد و بعضی کوچک که وعده بخشش داده است، و برخی از اعمال که اندکش مقبول و در انجام بیشتر آن آزادند.


8- فلسفه و ره آورد حج: خدا حج خانه محترم خود را بر شما واجب کرد، همان خانه ای که آن را قبله گاه انسان ها قرار داده که چونان تشنگان به سوی آن روی می آورند، و همانند کبوتران به آن پناه می برند. خدای سبحان، کعبه را مظهر تواضع بندگان برابر عظمت خویش و نشانه اعتراف آنان به بزرگی و قدرت خود قرار داد و در میان انسان ها، شنوندگانی را برگزید که دعوت او را برای حج اجابت کنند و سخن او را تصدیق نمایند و پای بر جایگاه پیامبران الهی نهند. همانند فرشتگانی که بر گِرد عرش الهی طواف می کنند، و سودهای فراوان در این عبادتگاه و محل تجارت زائران به دست آورند و به سوی وعده گاه آمرزش الهی بشتابند. خدای سبحان، کعبه را برای اسلام، نشانه گویا، و برای پناهندگان، خانه امن و امان قرار داد؛ ادای حق آن را واجب کرد و حج بیت الله را واجب شمرد و بر همه شما انسان ها مقرر داشت که به زیارت آن بروید، و فرمود: آن کس که توان رفتن به خانه خدا را دارد، حج بر او واجب است و آن کس که انکار کند، خداوند از همه جهانیان بی نیاز است.






خطبه 2


( پس از بازگشت از نبرد صفین در سال 38 هجری ایراد فرمود )


1- ستایش پروردگار: ستایش می کنم خداوند را، برای تکمیل نعمت های او و تسلیم بودن در برابر بزرگی او، و ایمن ماندن از نافرمانی او. و در رفع نیازها از او یاری می طلبم؛ زیرا آن کس را که خدا هدایت کند، هرگز گمراه نگردد، و آن را که خدا دشمن دارد، هرگز نجات نیابد و هر آن کس را که خداوند بی نیاز گرداند، نیازمند نخواهد شد. پس ستایش خداوند، گرانسنگ ترین چیز است، و برترین گنجی است که ارزش ذخیره شدن دارد، و گواهی می دهم که جز خدای یکتای بی شریک، معبودی نیست، شهادتی که اخلاص آن آزموده و پاکی و خلوص آن را باور داریم و تا زنده ایم بر این باور استواریم، و آن را برای صحنه های هولناک روز قیامت ذخیره می کنیم، زیرا شهادت به یگانگی خدا، نشانه استواری ایمان، باز کننده درهای احسان، مایه خشنودی خدای رحمان، و دور کننده شیطان است.


2- ویژگی های پیامبر اسلام (ص): و شهادت می دهم که محمّد (ص) بنده خدا و فرستاده اوست. خداوند او را با دینی آشکار، و نشانه ای پایدار و قرآنی نوشته شده و استوار و نوری درخشان و چراغی تابان و فرمانی آشکار کننده فرستاد تا شک و تردیدها را نابود سازد و با دلایل روشن استدلال کند، و با آیات الهی مردم را پرهیز دهد، و از کیفرهای الهی بترساند.


3- شناخت عصر جاهلیّت: خدا پیامبر اسلام را زمانی فرستاد که مردم در فتنه ها گرفتار شده، رشته های دین پاره شده و ستون های ایمان و یقین ناپایدار بود. در اصول دین اختلاف داشته، و امور مردم پراکنده بود؛ راه رهایی دشوار و پناهگاهی وجود نداشت؛ چراغ هدایت بی نور، و کور دلی همگان را گرفته بود. خدای رحمان معصیت می شد و شیطان یاری می گردید؛ ایمان بدون یاور مانده و ستون های آن ویران گردیده و نشانه های آن انکار شده، راه های آن ویران و جاده های آن کهنه و فراموش گردیده بود. مردم جاهلی شیطان را اطاعت می کردند و به راه های او می رفتند و در آبشخور شیطان سیراب می شدند. با دست مردم جاهلیت، نشانه های شیطان، آشکار و پرچم های او برافراشته گردید. فتنه ها، مردم را لگد مال کرده و با سُم های محکم خود، نابودشان کرده و پا برجا ایستاده بود. اما مردم حیران و سرگردان، بی خبر و فریب خورده، در کنار بهترین خانه « کعبه » و بدترین همسایگان « بت پرستان » زندگی می کردند. خواب آنها بیداری، و سُرمه چشم آنها اشک بود؛ در سرزمینی که دانشمند آن لب فرو بسته و جاهل گرامی بود.


4- ویژگی های اهل بیت (ع): عترت پیامبر (ص) جایگاه اسرار خداوندی و پناهگاه فرمان الهی و مَخزن علم خدا و مَرجع احکام اسلامی، و نگهبان کتاب های آسمانی و کوه های همیشه استوار دین خدایند. خدا به وسیله اهل بیت (ع) پشت خمیده دین را راست نمود و لرزش و اضطراب آن را از میان برداشت.


5- سیمای فاسدان: برابر فاسدانی که تخم گناه افشاندند، و با آب غرور و فریب آبیاری کردند، و محصول آن را که جز عذاب و بدبختی نبود، برداشتند.


6- جایگاه آل محمد (ص): کسی را با خاندان رسالت نمی شود مقایسه کرد و آنان که پرورده نعمت هدایت اهل بیت پیامبرند با آنان برابر نخواهند بود. عترت پیامبر (ص) اساس دین، و ستون های استوار یقین می باشند. شتاب کننده، باید به آنان باز گردد و عقب مانده باید به آنان بپیوندد؛ زیرا ویژگی های حق ولایت به آنها اختصاص دارد و وصیت پیامبر (ص) نسبت به خلافت مسلمین و میراث رسالت، به آنها تعلق دارد. هم اکنون « که خلافت را به من سپردید » حق به اهل آن بازگشت، و دوباره به جایگاهی که از آن دور مانده بود، بازگردانده شد.





خطبه 3


( معروف به خطبه شقشقیه که درد دل های امام (ع) از ماجرای سقیفه و غصب خلافت در این خطبه مطرح است )

 

 1- شکوه از ابابکر و غصب خلافت: آگاه باشید! به خدا سوگند! ابابکر، جامه خلافت را بر تن کرد، در حالی که می دانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامی، چون محور آسیاب است به آسیاب، که دور آن حرکت می کند. او می دانست که سیل علوم از دامن کوهسار من جاری است، و مرغان دور پرواز اندیشه ها، به بلندای ارزش من نتوانند پرواز کرد. پس من ردای خلافت رها کرده و دامن جمع نموده از آن کناره گیری کردم و در این اندیشه بودم که آیا با دست تنها برای گرفتن حق خود به پا خیزم؟ یا در این محیط خفقان زا و تاریکی که به وجود آوردند، صبر پیشه سازم؟ که پیران را فرسوده، جوانان را پیر، و مردان با ایمان را تا قیامت و ملاقات پروردگار اندوهگین نگه می دارد!. پس از ارزیابی درست، صبر و بردباری را خردمندانه تر دیدم. پس صبر کردم در حالی که گویا خار در چشم و استخوان در گلوی من مانده بود. و با دیدگان خود می نگریستم که میراث مرا به غارت می برند!. تا اینکه خلیفه اول، به راه خود رفت و خلافت را به پسر خطاب سپرد.


2- بازی ابابکر با خلافت: سپس امام مَثلی را با شعری از أعشی عنوان کرد: مرا با برادر جابر« حیان » چه شباهتی است؟ « من همه روز را در گرمای سوزان کار کردم و او راحت و آسوده در خانه بود!». شگفتا! ابابکر که در حیات خود از مردم می خواست عذرش را بپذیرند، چگونه در هنگام مرگ، خلافت را به عقد دیگری در آورد؟. هر دو از شتر خلافت سخت دوشیدند و از حاصل آن بهره مند گردیدند.


3- شکوه از عمر و ماجرای خلافت: سرانجام اولی حکومت را به راهی در آورد، و به دست کسی « عمر » سپرد، که مجموعه ای از خشونت، سخت گیری، اشتباه و پوزش طلبی بود. زمامدار مانند کسی است که بر شتری سرکش سوار است، اگر عنان محکم کشد، پرده های بینی حیوان پاره می شود، و اگر آزادش گذارد، در پرتگاه سقوط می کند. سوگند به خدا! مردم در حکومت دومی، در ناراحتی و رنج مهمی گرفتار آمده بودند، و دچار دورویی ها و اعتراض ها شدند، و من در این مدت طولانی محنت زا، و عذاب آور، چاره ای جز شکیبایی نداشتم، تا آن که روزگار عُمَر هم سپری شد.


4- شکوه از شورای عمر: سپس عمر خلافت را در گروهی قرار داد که پنداشت من همسنگ آنان می باشم! پناه بر خدا از این شورا! در کدام زمان در برابر شخص اولشان در خلافت مورد تردید بودم، تا امروز با اعضای شورا برابر شوم؟ که هم اکنون مرا همانند آنها پندارند؟ و در صف آنها قرارم دهند؟ ناچار باز هم کوتاه آمدم، و با آنان هماهنگ گردیدم. یکی از آنها با کینه ای که از من داشت روی برتافت، و دیگری دامادش را بر حقیقت برتری داد و آن دو نفر دیگر که زشت است آوردن نامشان.


5- شکوه از خلافت عثمان: تا آن که سومی به خلافت رسید. دو پهلویش از پر خوری باد کرده، همواره بین آشپزخانه و دستشویی سر گردان بود، و خویشاوندان پدری او از بنی امیه به پاخاستند و همراه او بیت المال را خوردند و بر باد دادند، چون شتر گرسنه ای که به جان گیاه بهاری بیفتد، عثمان آنقدر اسراف کرد که ریسمان بافته او باز شد و اعمال او مردم را برانگیخت، و شکم بارگی او نابودش ساخت.


6- بیعت عمومی مردم با امیرالمومنین (ع): روز بیعت، فراوانی مردم چون یال های پر پشت کفتار بود، از هر طرف مرا احاطه کردند، تا آن که نزدیک بود حسن و حسین (ع) لگد مال گردند، و ردای من از دو طرف پاره شد. مردم چون گله های انبوه گوسفند مرا در میان گرفتند. اما آنگاه که به پا خاستم و حکومت را به دست گرفتم، جمعی پیمان شکستند و گروهی از اطاعت من سر باز زده از دین خارج شدند، و برخی از اطاعت حق سر بر تافتند، گویا نشنیده بودند سخن خدای سبحان را که می فرماید: « سرای آخرت را برای کسانی برگزیدیم که خواهان سرکشی و فساد در زمین نباشند و آینده از آن پرهیزکاران است » آری! به خدا آن را خوب شنیده و حفظ کرده بودند، اما دنیا در دیده آنها زیبا نمود، و زیور آن چشم هایشان را خیره کرد.


7- مسؤولیت های اجتماعی: سوگند به خدایی که دانه را شکافت و جان را آفرید، اگر حضور فراوان بیعت کنندگان نبود، و یاران حجت را بر من تمام نمی کردند، و اگر خداوند از علماء عهد و پیمان نگرفته بود که برابر شکم بارگی ستمگران، و گرسنگی مظلومان، سکوت نکنند، مهار شتر خلافت را بر کوهان آن انداخته، رهایش می ساختم، و آخر خلافت را به کاسه اول آن سیراب می کردم. آنگاه می دیدید که دنیای شما نزد من از آب بینی بزغاله ای بی ارزش تر است. گفتند: در اینجا مردی از اهالی عراق بلند شد و نامه ای به دست امام (ع) داد و امام (ع) آن را مطالعه می فرمود، گفته شد مسائلی در آن بود که می بایست جواب می داد. وقتی خواندن نامه به پایان رسید، ابن عباس گفت: یا امیرالمومنین! چه خوب بود سخن را از همانجا که قطع شد آغاز می کردید؟ امام (ع) فرمود: هرگز! ای پسر عباس، شعله ای از آتش دل بود، زبانه کشید و فرو نشست،«ابن عباس می گوید: به خدا سوگند! بر هیچ گفتاری مانند قطع شدن سخن امام (ع) این گونه اندوهناک نشدم، که امام نتوانست تا آنجا که دوست دارد به سخن ادامه دهد».





خطبه 4 



( گفته شد که پس از فتح بصره در سال 36 هجری و کشته شدن طلحه و زبیر ایراد فرمود )


1- ویژگی های اهل بیت (ع): شما مردم به وسیله ما، از تاریکی های جهالت نجات یافته و هدایت شدید، و به کمک ما، به اوج ترقی رسیدید. صبح سعادت شما با نور ما درخشید. کر است گوشی که بانگ بلند پندها را نشنود، و آن کس را که فریاد بلند، کر کند، آوای نرم حقیقت چگونه در او اثر خواهد کرد؟ قلبی که از ترس خدا لرزان است، همواره پایدار و با اطمینان باد!. من همواره منتظر سرانجام حیله گری شما مردم بصره بودم، و نشانه های فریب خوردگی را در شما می نگریستم. تظاهر به دینداری شما، پرده ای میان ما کشید، ولی من با صفای باطن، درون شما را می خواندم.


2- ویژگی های امام علی (ع): من برای واداشتن شما به راه های حق، که در میان جاده های گمراه کننده بود، به پا خاستم در حالی که سرگردان بودید و راهنمایی نداشتید. تشنه کام هرچه زمین را می کندید قطره آبی نمی یافتید، امروز زبان بسته را به سخن می آورم. دور باد رأی کسی که با من مخالفت کند! از روزی که حق به من نشان داده شد، هرگز در آن شکّ و تردید نکردم! کناره گیری من چونان حضرت موسی (ع) برابر ساحران است که بر خویش بیمناک نبود، ترس او برای این بود که مبادا جاهلان پیروز شده و دولت گمراهان حاکم گردد. امروز ما و شما بر سر دو راهی حقّ و باطل قرار داریم، آن کس که به وجود آب اطمینان دارد تشنه نمی ماند.





خطبه 5


( پس از وفات پیامبر (ص) و ماجرای سقیفه، عباس و ابوسفیان، پیشنهاد خلافت داده که با امام (ع) بیعت کنند )


1- راه های پرهیز از فتنه ها: ای مردم! امواج فتنه ها را با کِشتی های نجات در هم بشکنید و از راه اختلاف و پراکندگی بپرهیزید، و تاج های فخر و برتری جویی را بر زمین نهید. رستگار شد آن کس که با یاران به پاخاست، یا کناره گیری نمود و مردم را آسوده گذاشت. این گونه زمامداری، چون آبی بدمزه و لقمه ای گلوگیر است، و آن کس که میوه را کال و نارس بچیند، مانند کشاورزی است که در زمین دیگری بکارد.


2- فلسفه سکوت: در شرایطی قرار دارم که اگر سخن بگویم، می گویند بر حکومت حریص است، و اگر خاموش باشم، می گویند: از مرگ ترسید!! هرگز! من و ترس از مرگ؟! پس از آن همه جنگ ها و حوادث ناگوار؟! سوگند به خدا، اُنس و علاقه فرزند ابیطالب به مرگ در راه خدا، از علاقه طفل به پستان مادر بیشتر است! این که سکوت برگزیدم، از علوم و حوادث پنهانی آگاهی دارم که اگر باز گویم مضطرب می گردید، چون لرزیدن ریسمان در چاه های عمیق!.





خطبه 6


( در سال 36 هجری در شهر مدینه آن گاه که از امام خواستند طلحه و زبیر را تعقیب نکند، فرمود: )


1- آگاهی و مظلومیت امام (ع): به خدا سوگند! از آگاهی لازمی برخوردارم و هرگز غافلگیر نمی شوم، که دشمنان ناگهان مرا محاصره کنند و با نیرنگ دستگیرم نمایند. من همواره با یاری انسان حق طلب، بر سر آن کس می کوبم که از حق روی گردان است، و با یاری فرمانبر مطیع، نافرمان اهل تردید را درهم می شکنم، تا آن روز که دوران زندگانی من به سر آید. پس، سوگند به خدا! من همواره از حق خویش محروم ماندم، و از هنگام وفات پبامبر (ص) تا امروز حق مرا از من باز داشته و به دیگری اختصاص دادند.





خطبه 7


1- شناخت پیروان شیطان: منحرفان، شیطان را معیار کار خود گرفتند، و شیطان نیز آنها را دام خود قرار داد و در دل های آنان تخم گذارد، و جوجه های خود را در دامانشان پرورش داد. با چشم های آنان می نگریست و با زبان های آنان سخن می گفت. پس با یاری آنها بر مرکب گمراهی سوار شد و کردارهای زشت را در نظرشان زیبا جلوه داد؛ مانند رفتار کسی که نشان می داد در حکومت شیطان شریک است و با زبان شیطان، سخن باطل می گوید.





خطبه 8


( در این سخنان ارزشمند در سال 36 هجری به بیعت زبیر، اشاره دارد )


1- پیمان شکنی زبیر: زبیر، می پندارد با دست بیعت کرد نه با دل، پس به بیعت با من اقرار کرده، ولی مدّعی انکار بیعت با قلب است. بر او لازم است بر این ادعا دلیل روشنی بیاورد، یا به بیعتِ گذشته بازگردد!.





خطبه 9


1- شناخت طلحه و زبیر(واصحاب جمل): چون رعد خروشیدند و چون برق درخشیدند، اما کاری از پیش نبردند و سرانجام سُست گردیدند! ولی ما اینگونه نیستیم، تا عمل نکنیم، رعد و برقی نداریم، و تا نباریم سیل جاری نمی سازیم.





خطبه 10


1- آگاهی امام (ع) برای مقابله با اصحاب جَمَل: آگاه باشید که شیطان حزب خود را جمع کرده، و سواره و پیاده های لشکر خود را فراخوانده است! اما من آگاهی لازم به امور را دارم، نه حق را پوشیده داشتم، و نه حق بر من پوشیده ماند. سوگند به خدا! گردابی برای آنان به وجود آورم که جز من کسی نتواند آن را چاره سازد؛ آنها که در آن غرق شوند، هرگز نتوانند بیرون آیند، و آنان که بگریزند، خیال بازگشت نکنند.





خطبه 11 


( در جنگ جَمَل سال 36 هجری روز پنجشنبه 15 جمادی الآخر، هنگام دادن پرچم به دست فرزندش محمد حنفیّه فرمود:)


1- آموزش نظامی: اگر کوه ها از جای کنده شوند تو ثابت و استوار باش، دندان ها را بر هم بفشار، کاسه سرت را به خدا عاریت ده، پای بر زمین میخکوب کن، به صفوف پایانی لشکر دشمن بنگر، از فراوانی دشمن چشم بپوش، و بدان که پیروزی از سوی خدای سبحان است.





*خطبه 12


( پس از پیروزی در جنگ بصره در سال 36 هجری یکی از یاران امام (ع) گفت: دوست داشتم برادرم با ما بود و می دید که چگونه خدا تو را بر دشمنانت پیروز کرد!.)


1- شرکت آیندگان در پاداش گذشتگان (نقش نیّت در پاداش عمل): امام (ع) پرسید: آیا فکر و دل برادرت با ما بود؟. گفت: آری.

امام (ع) فرمود: پس او هم در این جنگ با ما بود، بلکه با ما در این نبرد شریکند آنهایی که حضور ندارند، در صُلب پدران و رَحِم مادران می باشند، ولی با ما هم عقیده و آرمانند، به زودی متولد می شوند، و دین و ایمان به وسیله آنان تقویت می گردد.





*خطبه 13


( روز جمعه سال 36 هجری پس از پایان جنگ در مسجد جامع شهر در نکوهش مردم بصره فرمود:)


1- عوامل سقوط جامعه (روانشناسی اجتماعی مردم بصره): شما سپاه یک زن، و پیروان حیوان «شترعایشه» بودید، تا شتر صدا می کرد می جنگیدید، و تا دست و پای آن قطع گردید فرار کردید. اخلاق شما پست، و پیمان شما از هم گسسته، دین شما دورویی، و آب آشامیدنی شما شور و ناگوار است. کسی که میان شما زندگی کند به کیفر گناهش گرفتار می شود، و آن کس که از شما دوری گزیند مشمول آمرزش پروردگار می گردد. گویا مسجد شما را می بینم که چون سینۀ کشتی غرق شده است، که عذاب خدا از بالا و پایین او را احاطه می کند، و سرنشینان آن، همه غرق می شوند. و در روایتی است: سوگند به خدا، سرزمین شما را آب غرق می کند، گویا مسجد شما را می نگرم که چون سینۀ کشتی یا چونان شترمرغی که بر سینه خوابیده باشد بر روی آب مانده است. و در روایت دیگر: مانند سینه مرغ روی آب دریا. و در روایت دیگری آمده: خاک شهر شما بد بوترین خاک هاست، از همه جا به آب نزدیک تر و از آسمان دورتر، و نُه دَهم شرّ و فساد در شهر شما نهفته است. کسی که در شهر شما باشد گرفتار گناه، و آن که بیرون رود در پناه عفو خداست. گویی شهر شما را می نگرم که غرق شده، و آب آن را فرا گرفته. چیزی از آن دیده نمی شود، مگر جاهای بلند مسجد، مانند سینۀ مرغ بر روی امواج دریا!.





*خطبه 14


( قبل از آغاز جنگ جَمَل، در نکوهش شهر بصره و مردم آن دیار مانند خطبه پیشین فرمود:)


1- نقش عوامل محیط در انسان: سرزمین شما به آب نزدیک و از آسمان دور است، عقل های شما سُست و افکار شما سفیهانه است. پس شما نشانه ای برای تیرانداز، و لقمه ای برای خورنده، و صیدی برای صیّاد می باشید!.





*خطبه 15


( درباره اموال فراوان بیت المال که عثمان به بعضی از خویشاوندان خود بخشیده بود. ابن عباس می گوید: روز دوم خلافت در سال 35 هجری این سخنرانی را ایراد فرمود:)


1- سیاست اقتصادی امام (ع): به خدا سوگند! بیت المال تاراج شده را هر کجا که بیابم به صاحبان اصلی آن باز می گردانم، گرچه با آن ازدواج کرده، یا کنیزانی خریده باشند؛ زیرا در عدالت گشایش برای عموم است، و آن کس که عدالت بر او گران آید، تحمل ستم برای او سخت تر است.





*خطبه 16


( پس از بیعت مردم مدینه با امام (ع) این اولین سخنرانی آن حضرت در سال 35 هجری است )


1- اعلام سیاست های حکومتی: آن چه می گویم به عهده می گیرم، و خود به آن پای بندم. کسی که عبرت ها برای او آشکار شود، و از عذاب آن پند گیرد، تقوا و خویشتن داری، او را از سقوط در شبهات نگه می دارد. آگاه باشید، تیره روزی ها و آزمایش ها، همانند زمان بعثت پیامبر (ص) بار دیگر به شما روی آورد. سوگند به خدایی که پیامبر (ص) را به حق مبعوث کرد، سخت آزمایش می شوید، چون دانه ای که در غربال ریزند، یا غذایی که در دیگ گذارند! به هم خواهید ریخت، زیر و رو خواهید شد، تا آن که پایین به بالا، و بالا به پایین رود؛ آنان که سابقه ای در اسلام داشتند، و تا کنون منزوی بودند، بر سر کار می آیند، و آنها که به ناحق، پیشی گرفتند، عقب زده خواهند شد.


2- فضائل اخلاقی امام (ع): به خدا سوگند! کلمه ای از حق را نپوشاندم؛ هیچ گاه دروغی نگفته ام؛ از روز نخست، به این مقام خلافت و چنین روزی خبر داده شدم. آگاه باشید! همانا گناهان چون مرکب های بد رفتارند که سواران خود «گناهکاران» را عنان رها شده در آتش دوزخ می اندازند. آگاه باشید، همانا تقوا، چونان مرکب های فرمانبرداری است که سواران خود را، عنان بر دست، وارد بهشت جاویدان می کنند. حقّ و باطل همیشه در پیکارند، و برای هر کدام طرفدارانی است. اگر باطل پیروز شود، جای شگفتی نیست، از دیر باز چنین بوده، و اگر طرفداران حق اندکند، چه بسا روزی فراوان گردند و پیروز شوند، اما کمتر اتفاق می افتد که چیز رفته باز گردد.


3- سرگردانی مردم، و ضرورت تقوا: آن کس که بهشت و دوزخ را پیش روی خود دارد، در تلاش است. برخی از مردم به سرعت به سوی حق پیش می روند، که اهل نجاتند؛ و بعضی به کندی می روند و امیدوارند؛ و دیگری کوتاهی می کند و در آتش جهنم گرفتار است. چپ و راست گمراهی، و راه میانه، جاده مستقیم الهی است که قرآن و آثار نبوت، آن را سفارش می کند، و گذرگاه سنت پیامبر (ص) است و سرانجام، بازگشت همه بدان سو می باشد. ادّعا کننده باطل نابود شد، و دروغگو زیان کرد، هر کس با حق در افتاد هلاک گردید. نادانی انسان همین بس که قدر خویش نشناسد. آن چه بر اساس تقوا پایه گذاری شود، نابود نگردد. کشت زاری که با تقوا آبیاری شود، تشنگی ندارد. مردم! به خانه های خود روی آورید، مسائل میان خود را اصلاح کنید، توبه و بازگشت پس از زشتی ها میسّر است. جز پروردگار خود، دیگری را ستایش نکنید و جز خویشتن خویش، دیگری را سرزنش ننمایید.





*خطبه 17

( دراین خطبه مدعیان قضاوت را می شناساند که عهده دار قضاوت هستند و شایسته آن نیستند )


1- شناخت بدترین انسان ها: دشمن ترین آفریده ها نزد خدا دو نفرند: مردی که خدا او را به حال خود گذاشته، و از راه راست دور افتاده است؛ دل او شیفته بدعت است و مردم را گمراه کرده، به فتنه انگیزی می کشاند و راه رستگاری گذشتگان را گم کرده و طرفداران خود و آیندگان را گمراه ساخته است. بار گناه دیگران را بر دوش کشیده و گرفتار زشتی های خود نیز می باشد.

و مردی که مجهولاتی به هم بافته، و در میان انسان های نادان امت، جایگاهی پیدا کرده است؛ در تاریکی های فتنه فرو رفته، و از مشاهدۀ صلح و صفا کور است. آدم نماها او را عالم نامیدند که نیست، چیزی را بسیار جمع آوری می کند که اندک ان به از بسیار است، تا آن که از آب گندیده سیراب شود، و دانش و اطلاعات بیهوده فراهم آورد.


2- روانشناسی مدعیان دروغین قضاوت: در میان مردم، با نام قاضی به داوری می نشیند، و حل مشکلات دیگری را به عهده می گیرد؛ پس اگر مشکلی پیش آید، با حرف های پوچ و تو خالی و رأی و نظر دروغین، آماده رفع آن می شود. سپس اظهارات پوچ خود را باور می کند. عنکبوتی را می ماند که در شبهات و بافته های تار خود چسبیده، نمی داند که درست حکم کرده یا بر خطاست؟ اگر بر صواب باشد می ترسد که خطا کرده، و اگر بر خطاست،امید دارد که رأی او درست باشد!.نادانی است، که راه جهالت می پوید؛ کوری است که در تاریکی گمشدۀ خود را می جوید؛ از روی علم و یقین سخن نمی گوید؛ روایات را بدون آگاهی نقل می کند؛ چون تند بادی که گیاهان خشک را بر باد دهد، روایات را زیر و رو می کند، که بی حاصل است. به خدا سوگند، نه راه صدور حکم مشکلات را می داند، و نه برای منصب قضاوت أهلیت دارد! آنچه را که نپذیرد علم به حساب نمی آورد، و جز راه و رسم خویش، مذهبی را حق نمی داند؛ اگر حکمی را نداند آن را می پوشاند تا نادانی او آشکار نشود؛ خون بی گناهان از حکم ظالمانه او در جوشش و فریاد میراث بر باد رفتگان بلند است. به خدا شکایت می کنم از مردمی که در جهالت زندگی می کنند و با گمراهی می میرند، در میان آنها، کالایی خوارتر از قرآن نیست اگر آن را آنگونه که باید بخوانند؛ و متاعی سودآورتر و گرانبها تر از قرآن نیست اگر آن را تحریف کنند؛ و در نزد آنان، چیزی زشت تر از معروف، و نیکوتر از مُنکر نمی باشد.





خطبه 18

 

( نکوهش از اختلاف رأی عالمان در احکام قطعی اسلام )

 

1- نکوهش اهل رأی (خود محوری در قضاوت): دعوایی نسبت به یکی از احکام اجتماعی نزد عالمی می برند که با رأی خود حکمی صادر کند. پس همان دعوا را نزد دیگری می برند که او درست بر خلاف رأی اولی حکم می دهد. سپس همه قضات نزد رییس خود که آنان را به قضاوت منصوب کرده،جمع می گردند. او رأی همه را بر حق می شمارد!. در صورتی که خدایشان یکی، پیغمبرشان یکی، و کتابشان یکی است، آیا خدای سبحان، آنها را به اختلاف، امر فرمود، که اطاعت کردند؟ یا آنها را از اختلاف پرهیز داد و معصیت خدا نمودند؟.


2- مبانی وحدت امت اسلامی: آیا خدای سبحان، دین ناقصی فرستاد و در تکمیل آن از آنها استمداد کرده است؟ آیا آنها شرکاءِ خدایند که هر چه می خواهند در احکام دین بگویند و خدا رضایت دهد؟

آیا خدای سبحان، دین کاملی فرستاد پس پیامبر (ص) در ابلاغ آن کوتاهی ورزید؟ در حالی که خدای سبحان می فرمایدما در قرآن چیزی را فرو گذار نکردیم».

و فرمود در قرآن بیان هر چیزی است» و یادآور شد که:«بعض قرآن گواه بعض دیگر است و اختلافی در آن نیست».

پس خدای سبحان فرموداگر قرآن از طرف غیر خدا نازل می شد اختلافات زیادی در آن می یافتند».

همانا قرآن دارای ظاهری زیبا و باطنی ژرف و ناپیداست، مطالب شگفت آور آن تمام نمی شود، و اسرار نهفته آن پایان نمی پذیرد و تاریکی ها بدون قرآن بر طرف نخواهد شد.





خطبه 19


( امام در مسجد کوفه در سال 38 هجری سخنرانی می کرد، اشعث بن قیس به یکی از مطالب آن اعتراض کرد و گفت: این سخن به زیان شما، نه به سود تو است. امام نگاه خود را به او دوخت و فرمود:)

 

1- سوابق تاریخی نکوهیده أشعث بن قیس: چه کسی تو را آگاهاند که چه چیزی به سود، یا زیان من است؟ لعنت خدا و لعنتِ لعنت کنندگان، بر تو باد ای متکبر متکبر زاده، منافق پسر کافر!. سوگند به خدا!، تو یک بار در زمان کفر و بار دیگر در حکومت اسلام، اسیر شدی، و مال و خویشاوندی تو، هر دو بار نتوانست به فریادت برسد. آن کس که خویشان خود را به دم شمشیر سپارد، و مرگ و نابودی را به سوی آنها کشاند، سزاوار است که بستگان او بر وی خشم گیرند و بیگانگان به او اطمینان نداشته باشند.





خطبه 20

1- علل پنهان بودن اسرار پس از مرگ: آنچه را که مردگان دیدند اگر شما می دیدید، ناشکیبا بودید و می ترسیدید؛ و می شنیدید و فرمان می بردید. ولی آنچه آنها مشاهده کردند بر شما پوشیده است، و نزدیک است که پرده ها فروافتد. گر چه حقیقت را به شما نیز نشان دادند، اگر بدرستی بنگرید؛ و ندای حق را به شما شنواندند، اگر خوب بشنوید! و به راه راست هدایتتان کردند، اگر هدایت بپذیرید! راست می گویم، مطالب عبرت آموزِ اندرز دهنده را آشکارا دیدید و از حرام الهی نهی شدید؛ و پس از فرشتگان آسمانی، هیچ کس جز انسان، فرمان خداوند را ابلاغ نمی کند.





خطبه 21

( این خطبه بخشی از خطبه 167 است که در سال 35 هجری در آغاز خلافت ایراد فرمود )


1- راه رستگاری: قیامت پیش روی شما و مرگ در پشت سر، شما را می راند. سبکبار شوید تا برسید. همانا آنان که رفتند در انتظار رسیدن شمایند.





خطبه 22


( در سال 36 هجری پس از بازگشت فرستادگان امام (ع) از جانب طلحه و زبیر، در سرزمین « ذی قار » این سخنرانی را ایراد کرد )


1- امام (ع) و شناساندن ناکثین «اصحاب جمل»: آگاه باشید!، که همانا شیطان حزب و یارانش را بسیج کرده و سپاه خود را از هر سو فراهم آورده است، تا بار دیگر ستم را به جای خود نشاند و باطل به جایگاه خویش پایدار شود. سوگند به خدا! ناکثین هیچ گناهی از من سراغ ندارند، و انصاف را بین من و خودشان رعایت نکردند! آنها حقی را می طلبند که خود ترک کردند، و انتقام خونی را می خواهند که خود ریختند! اگر شریک آنها بودم، پس آنها نیز در این خونریزی سهم دارند، و اگر تنها خودشان خون عثمان را ریختند پس کیفر مخصوص آنهاست.

مهم ترین دلیل آنها به زیان خودشان است. می خواهند از پستان مادری شیر بدوشند که خشکیده؛ بدعتی را زنده کنند که مدت ها است مرده، وَه چه دعوت کننده ای و چه اجابت کنندگانی؟! همانا من به کتاب خدا و فرمانش درباره ناکثین خشنودم. اما اگر از آن سر باز زدند با شمشیر تیز پاسخ آنها را خواهم داد، که برای درمان باطل و یاری دادن حق کافی است.شگفتا! از من خواستند به میدان نبرد آیم و برابر نیزه های آنان قرار گیرم و ضربت های شمشیر آنها را تحمل کنم! گریه کنندگان بر آنها بگریند! تا کنون کسی مرا از جنگ نترسانده، و از ضربت شمشیر نهراسانده است؛ من به پروردگار خویش یقین داشته و در دین خود شک و تردیدی ندارم.





*خطبه 23


1- تناسب نعمت ها با استعدادهای گوناگون: پس از ستایش پروردگار، بدانید که تقدیرهای الهی چون قطرات باران از آسمان به سوی انسان ها فرود می آید، و بهره هر کسی، کم یا زیاد به او می رسد. پس اگر یکی از شما برای برادر خود، برتری در مال و همسر و نیروی بدنی مشاهده کند، مبادا فریب خورد و حسادت کند؛ زیرا مسلمان «تا زمانی که دست به عمل پستی نزده که از آشکار شدنش شرمنده باشد و مورد سرزنش مردم پست قرار گیرد» به مسابقه دهنده ای می ماند که دوست دارد در همان آغاز مسابقه پیروز گردد تا سودی به دست آورد و ضرری متوجه او نگردد. هم چنین مسلمانی که از خیانت پاک است انتظار دارد یکی از دو خوبی نصیب او گردد: یا دعوت حق را لبیک گفته عمر او پایان پذیرد «که آنچه در نزد خداست برای او بهتر است» و یا خداوند، روزی فراوان به او دهد و صاحب همسر و فرزند و ثروت گردد، و هم چنان دین و شخصیت خود را نگاهدارد. همانا ثروت و فرزندان، محصول دنیا و فانی شدنی، و عمل صالح زراعت آخرت است، گر چه گاهی خداوند، هر دوی آن را به ملت هایی خواهد بخشید. از خدا در آن چه اعلام خطر کرده است بر حذر باشید! از خدا آن گونه بترسید که نیازی به عذر خواهی نداشته باشید! عمل نیک انجام دهید بدون آن که به ریا و خودنمایی مبتلا شوید؛ زیرا هر کس، کاری برای غیر خدا انجام دهد، خدا او را به همان غیر، واگذارد. از خدا، درجات شهیدان، و زندگی سعادتمندان، و هم نشینی با پیامبران را درخواست می کنیم.


2- ضرورت تعاون با خویشاوندان: ای مردم! انسان هر مقدار که ثروتمند باشد، باز از خویشاوندان خود بی نیاز نیست که از او با زبان و دست دفاع کنند. خویشاوندان انسان، بزرگ ترین گروهی هستند که از او حمایت می کنند و اضطراب و ناراحتی او را می زدایند؛ و در هنگام مصیبت ها نسبت به او، پُر عاطفه ترین مردم می باشند. نام نیکی که خدا از شخصی در میان مردم رواج دهد بهتر از میراثی است که دیگری بردارد.

( قسمت دیگری از همین خطبه ):آگاه باشید! مبادا از بستگان تهی دست خود رو برگردانید، و از آنان چیزی را دریغ دارید، که نگاه داشتن مال دنیا، زیادی نیاورد و از بین رفتنش کمبودی ایجاد نکند. آن کس که دستِ دهنده خود را از بستگانش باز دارد، تنها یک دست را از آنها گرفته، اما دست های فراوانی را از خویش دور کرده است؛ و کسی که پر و بال محبت را بگستراند، دوستی خویشاوندانش تداوم خواهد داشت.





خطبه 24


( از خطبه های امام که در شهر کوفه ایراد فرمود )


1- ضرورت آمادگی برای جهاد: سوگند به جان خودم، در مبارزه با مخالفان حق، و آنان که در گمراهی و فساد غوطه ورند، یک لحظه مدارا و سستی نمی کنم.

پس ای بندگان خدا! از خدا بترسید و از خدا، به سوی خدا فرار کنید. و از راهی که برای شما گشوده بروید، و وظائف و مقرراتی که برای شما تعیین کرده به پا دارید اگر چنین باشید، علی (ع) ضامن پیروزی شما در آینده می باشد، گر چه هم اکنون به دست نیاورید.





*خطبه 25


( این خطبه را در سال 40 هجری زمانی ایراد فرمود که گزارش های پیاپی از شکست یاران امام (ع) به کوفه می رسید و عبیدالله بن عباس و سعید بن نمران، فرمانداران امام (ع) در یمن از بسربن ابی ارطاة، شکست خورده به کوفه برگشتند. امام (ع) برای سرزنش یاران جهت کندی و رکود در جهاد و مخالفت از دستورهای رهبری، خطبه را ایراد فرمود که آخرین سخنرانی امام (ع) است )


1- علل شکست ملت ها «علل شکست کوفیان و پیروزی شامیان»: اکنون جز شهر کوفه در دست من باقی نمانده است، که آن را بگشایم یا ببندم. ای کوفه! اگر فقط تو برای من باشی، آن هم برابر این همه مصیبت ها و طوفان ها، چهره ات زشت باد!.آنگاه به گفته شاعر مثال آوردبه جان پدرت سوگند ای عمرو     که سهم اندکی از ظرف و پیمانه داشتم». سپس ادامه داد: به من خبر رسیده که بُسربن ارطاة بر یمن تسلط یافته، سوگند به خدا می دانستم که مردم شام به زودی بر شما غلبه خواهند کرد. زیرا آنها در یاری کردن باطل خود، وحدت دارند، و شما در دفاع از حق متفرقید! شما امام خود را در حق نافرمانی کرده و آنها امام خود را در باطل فرمانبردارند!. آنها نسبت به رهبر خود امانتدار و شما خیانتکارید؛ آنها در شهرهای خود به اصلاح و آبادانی مشغولند و شما به فساد و خرابی؛ «آنقدر فرومایه اید» اگر من کاسه چوبی آب را به یکی از شماها امانت دهم می ترسم که بند آن را بدزدید.


2- نفرین به امت خیانتکار: خدایا! من این مردم را با پند و تذکرهای مداوم خسته کردم و آنها نیز مرا خسته نمودند، آنها از من به ستوه آمده، و من از آنان به ستوه آمدم، دل شکسته ام، به جای آنان افرادی بهتر به من مرحمت فرما، و به جای من بدتر از من بر آنها مسلط کن. خدایا! دل های آنان را، آنچنان که نمک در آب حل می شود، آب کن!. به خدا سوگند! دوست داشتم، به جای شما کوفیان، هزار سوار از بنی فراس بن غنم می داشتم کهاگر آنان را می خواندی، سوارانی از ایشان نزد تو می آمدند، مبارز و تازنده، چون ابر تابستانی». آنگاه امام (ع) از منبر فرود آمد.





*خطبه 26


( پس از کشته شدن محمد بن ابی بکر در مصر در سال 38 هجری امام (ع) این سخنرانی را در کوفه ایراد کرد که سید رضی قسمت هایی از آن را آورده )


1- شناخت فرهنگ جاهلیت: خداوند، پیامبر اسلام، حضرت محمد (ص) را هشدار دهنده جهانیان مبعوث فرمود، تا امین و پاسدار وحی الهی باشد. آنگاه که شما ملت عرب، بدترین دین را داشته، و در بدترین خانه زندگی می کردید؛ میان غارها، سنگ های خشن و مارهای سمی خطرناک، فاقد شنوایی، به سر می بردید؛ آب های آلوده می نوشیدید و غذاهای ناگوار می خوردید؛ خون یکدیگر را به ناحق می ریختید، و پیوند خویشاوندی را می بریدید، بت ها میان شما پرستش می شد، و مفاسد و گناهان، شما را فراگرفته بود.


2- مظلومیت و تنهایی امام علی (ع): پس از وفات پیامبر (ص) و بی وفایی یاران، به اطراف خود نگاه کرده یاوری جز اهل بیت خود ندیدم، «که اگر مرا یاری کنند، کشته خواهند شد» پس به مرگ آنان رضایت ندادم. چشم پر از خار و خاشاک را ناچار فرو بستم، و با گلویی که استخوان شکسته در آن گیر کرده بود جام تلخ حوادث را نوشیدم و خشم خویش فرو خوردم و بر نوشیدن جام تلخ تر از گیاه حَنظل، شکیبایی نمودم.


3- معرفی عمروعاص و ضرورت آمادگی نظامی: عمروعاص با معاویه بیعت نکرد مگر آن که شرط کرد تا برای بیعت، بهایی «حکومت مصر» دریافت دارد، که در این معامله شوم، دست فروشنده هرگز به پیروزی نرسد و سرمایه خریدار به رسوایی کشانده شود. ای مردم کوفه! آماده پیکار شوید و ساز و برگ جنگ فراهم آورید؛ زیرا که آتش جنگ زبانه کشیده و شعله های آن بالا گرفته است، صبر و استقامت را شعار خویش سازید که پیروزی می آورد.





*خطبه 27

( وقتی خبر تهاجم سربازان معاویه به شهر انبار در سال 38 هجری، و سُستی مردم به امام (ع) ابلاغ شد، فرمود:)


1- ارزش جهاد در راه خدا: پس از ستایش پروردگار؛ همانا جهاد در راه خدا، دری از درهای بهشت است، که خدا آن را به روی دوستان مخصوص خود گشوده است. جهاد، لباس تقوا و زره محکم و سپر مطمئن خداوند است، کسی که جهاد را ناخوشایند دانسته و ترک کند، خدا لباس ذلت و خواری بر او می پوشاند، و دچار بلا و مصیبت می شود و کوچک و ذلیل می گردد. دل او در پرده گمراهی مانده و حق از او روی می گرداند، به جهت ترک جهاد، به خواری محکوم و از عدالت محروم است.


2- دعوت به مبارزه و نکوهش از نافرمانی کوفیان: آگاه باشید! من شب و روز، پنهان و آشکار، شما را به مبارزه با شامیان دعوت کردم و گفتم پیش از آن که آنها با شما بجنگند با آنان نبرد کنید. به خدا سوگند! هر ملتی که درون خانه خود مورد هجوم قرار گیرد، ذلیل خواهد شد. اما شما سُستی به خرج دادید، و خواری و ذلت پذیرفتید، تا آنجا که دشمن پی در پی به شما حمله کرد و سرزمین های شما را تصرف کرد. و اینک، فرمانده معاویه، «مرد غامدی»  با لشکرش وارد شهر انبار شده و فرماندار من، «حسان بن حسان بکری» را کشته و سربازان شما را از مواضع مرزی بیرون رانده است. به من خبر رسیده که مردی از لشکر شام به خانه زنی مسلمان و زنی غیر مسلمان که در پناه حکومت اسلام بوده وارد شده، و خلخال و دستبند و گردن بند و گوشواره های آنها را به غارت برده، در حالی که هیچ وسیله ای برای دفاع، جز گریه و التماس کردن، نداشته اند. لشکریان شام با غنیمت فراوان رفتند بدون اینکه حتی یک نفر آنان زخمی بردارد، و یا قطره خونی از او ریخته شود. اگر برای این حادثه تلخ، مسلمانی از روی تأسف بمیرد، ملامت نخواهد شد، و از نظر من سزاوار است!. شگفتا! شگفتا! به خدا سوگند! این واقعیت قلب انسان را می میراند و دچار غم و اندوه می کند که شامیان در باطل خود وحدت دارند، و شما در حق خود متفرقید. زشت باد روی شما و از اندوه رهایی نیابید که آماج تیر بلا شدید!. به شما حمله می کنند، شما حمله نمی کنید؟! با شما می جنگند، شما نمی جنگید؟! این گونه معصیت خدا می شود و شما رضایت می دهید؟ وقتی در تابستان فرمان حرکت به سوی دشمن می دهم، می گویید هوا گرم است، مهلت ده تا سوز گرما بگذرد، و آنگاه که در زمستان فرمان جنگ می دهم، می گویید: هوا خیلی سرد است بگذار سرما برود. همه این بهانه ها برای فرار از سرما و گرما بود. وقتی شما از گرما و سرما فرار می کنید، به خدا سوگند از شمشیر بیشتر گریزانید!.
3- مظلومیت امام (ع)، و علل شکست کوفیان: ای مرد نمایان نامرد! ای کودک صفتان بی خرد که عقل های شما به عروسان پرده نشین شباهت دارد! چقدر دوست داشتم که شما را هرگز نمی دیدم و هرگز نمی شناختم! شناسایی شما - سوگند به خدا - که جز پشیمانی حاصلی نداشت، و اندوهی غم بار سرانجام آن شد. خدا شما را بکشد که دل من از دست شما پر خون، و سینه ام از خشم شما مالامال است! کاسه های غم و اندوه را، جُرعه، جُرعه به من نوشاندید، و با نافرمانی و ذلت پذیری، رأی و تدبیر مرا تباه کردید، تا آنجا که قریش در حق من گفتبی تردید پسر ابی طالب مردی دلیر است، ولی دانش نظامی ندارد». خدا پدرشان را مزد دهد، آیا یکی از آنها تجربه های جنگی سخت و دشوار مرا دارد؟ یا در پیکار توانست از من پیشی بگیرد؟ هنوز بیست سال نداشتم، که در میدان نبرد حاضر بودم، هم اکنون که از شصت سال گذشته ام. اما دریغ، آن کس که فرمانش را اجرا نکنند، رأیی نخواهد داشت.




خطبه 28

( این خطبه را در یکی از روزهای عید فطر ایراد فرمود )


1- دنیا شناسی: پس از حمد و ستایش الهی؛ همانا دنیا روی گردانده، و وداع خویش را اعلام داشته است، و آخرت به ما روی آورده، و پیشروان لشکرش نمایان شده. آگاه باشید! امروز، روز تمرین و آمادگی، و فردا روز مسابقه است. پاداش برندگان، بهشت، و کیفر عقب ماندگان آتش است. آیا کسی هست که پیش از مرگ، از اشتباهات خود، توبه کند؟ آیا کسی هست که قبل از فرا رسیدن روز دشوار قیامت، اعمال نیکی انجام دهد؟. آگاه باشید! هم اکنون در روزگار آرزوهایید، که مرگ را در پی دارد؛ پس هر کس در ایام آرزوها، پیش از فرا رسیدن مرگ، عمل نیکو انجام دهد، بهره مند خواهد شد، و مرگ او را زیانی نمی رساند، و آن کس که در روزهای آرزوها، پیش از فرا رسیدن مرگ کوتاهی کند، زیانکار و مرگ او زیانبار است؛ همانگونه که به هنگام ترس و ناراحتی برای خدا عمل می کنید، در روزگار خوشی و کامیابی نیز عمل کنید. آگاه باشید! هرگز چیزی مانند بهشت ندیدم که خواستاران آن در خواب غفلت باشند، و نه چیزی مانند آتش جهنم، که فراریان آن چنین در خواب فرو رفته باشند!. آگاه باشید! آن کس را که حق، منفعت نرساند، باطل به او زیان خواهد رساند، و آن کس که هدایت راهنمای او نباشد، گمراهی او را به هلاکت خواهد افکند. آگاه باشید! به کوچ کردن فرمان یافتید و برای جمع آوری توشه آخرت راهنمایی شدید. همانا، وحشتناک ترین چیزی که بر شما می ترسم، هواپرستی، و آرزوهای دراز است. پس، از این دنیا توشه برگیرید تا فردا خود را با آن حفظ نمایید.





خطبه 29

( پس از آن که ضحاک بن قیس از طرف معاویه در سال 38 هجری به کاروان حجاج بیت الله، حمله کرد و اموال آنان را به غارت برد، فرمود )



1- علل شکست کوفیان: ای مردم کوفه! بدن های شما در کنار هم، اما افکار و خواسته های شما پراکنده است؛ سخنان ادعایی شما، سنگ های سخت را می شکند، ولی رفتار سُست شما دشمنان را امیدوار می سازد؛ در خانه هایتان که نشسته اید، ادعاها و شعارهای تند سر می دهید، اما در روز نبرد، می گویید: ای جنگ! از ما دور شو و فرار می کنید. آن کس که از شما یاری خواهد، ذلیل و خوار است، و قلب رها کننده شما آسایش ندارد. بهانه های نابخردانه می آورید، چون بدهکاران خواهان مهلت، از من مهلت می طلبید و برای مبارزه سُستی می کنید.بدانید که افراد ضعیف و ناتوان هرگز نمی توانند ظلم و ستم را دور کنند، و حق، جز با تلاش و کوشش به دست نمی آید. شما که از خانه خود دفاع نمی کنید چگونه از خانه دیگران دفاع می نمایید؟ و با کدام امام پس از من به مبارزه خواهید رفت؟. به خدا سوگند! فریب خورده، آن کس که به گفتار شما مغرور شود. کسی که به امید شما به سوی پیروزی رود، با کندترین پیکان به میدان آمده است، و کسی که بخواهد دشمن را به وسیله شما هدف قرار دهد، با تیری شکسته، تیراندازی کرده است!. به خدا سوگند! صبح کردم در حالی که گفتار شما را باور ندارم، و به یاری شما امیدوار نیستم، و دشمنان را به وسیله شما تهدید نمی کنم. راستی شما را چه می شود؟ دارویتان چیست؟ و روش درمان شما کدام است؟ مردم شام نیز همانند شمایند؟ آیا سزاوارست شعار دهید و عمل نکنید؟ و فراموش کاری بدون پرهیزکاری داشته، به غیر خدا امیدوار باشید؟.





خطبه 30

( پس از پخش شایعات دخالت امام (ع) در قتل عثمان در سال 35 هجری این خطبه افشاگرانه را ایراد کرد )


1- پاسخ به شایعات دشمن: اگر به کشتن او «عثمان» فرمان داده بودم، قاتل بودم، و اگر از آن باز می داشتم از یاوران او به شمار می آمدم، با این همه، کسی که او را یاری کرد، نمی تواند بگوید که از کسانی که دست از یاری اش برداشتند بهترم، و کسانی که دست از یاری اش برداشتند نمی توانند بگویند، یاورانش از ما بهترند. من جریان عثمان را برایتان خلاصه می کنم: عثمان استبداد و خودکامگی پیشه کرد، و شما بی تابی کردید و از حد گذراندید، و خدا در خودکامگی و ستمکاری، و در بی تابی و تندروی، حکمی دارد که تحقق خواهد یافت.





خطبه 31


( در آغاز جنگ جمل در سال 36 هجری، ابن عباس را برای پند دادن به سوی زبیر فرستاد و فرمود: )


1- روانشناسی طلحه و زبیر: با طلحه، دیدار مکن، زیرا در برخورد با طلحه، او را چون گاو وحشی می یابی که شاخش را تابیده و آماده نبرد است، سوار بر مرکب سرکش می شود و می گوید، رام است. بلکه با زبیر دیدار کن که نرم تر است. به او بگو، پسر دایی تو می گوید: در حجاز مرا شناختی، و در عراق مرا نمی شناسی؟! چه شد که از پیمان خود بازگشتی؟!. ( جمله کوتاه « فما عَدا مِمّا بَدا » برای نخستین بار از امام علی (ع) شنیده شد و پیش از امام (ع) از کسی نقل نگردید. )




نظرات 17 + ارسال نظر
سید حسام الدین چهارشنبه 12 آبان 1389 ساعت 18:48 http://NOORe8.BLOGSKY.COM

سلام دوست عزیز.خسته نباشی.وبلاگ خوبی داری اما اگه از شرح ابن ابی الحدید هم استفاده کنی عالی میشود.اگه مایل به تبادل لینک بودی خبرم کن .یا علی

سید چهارشنبه 12 آبان 1389 ساعت 19:08 http://www.8saljephe.blogfa.com

سلام دوست عزیزوبلاگ خیلی خوبی داری بی شوخی<اگه مایل به تبادل لینکی منوبا اسم هنرمردان خدالینک کن بعدخبرم کن لینکت کنم

سید حسام الدین چهارشنبه 12 آبان 1389 ساعت 23:50 http://NOORe8.BLOGSKY.COM

آقا یا الله.سپاسگذارم که سر زدزی برادر.لینکت کردم.منو با نام نور هشتم لینک کن

pooya چهارشنبه 13 بهمن 1389 ساعت 13:54 http://tendollarclicks.blogsky.com

salam aziz matalebet khobe good luck khasti be ma ham sar bezan

میترا شنبه 3 اردیبهشت 1390 ساعت 13:55 http://pouyacarpet.mihanblog.com/

3.70370367333.0735630663سلام
با « دختران قالی باف » آپم
منتظرتم

سجاد یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 14:37 http://powerpoint.blogsky.com

سلام عبدالله جان ؛ چرا وبلاگتو به روز نمی کنی ؟ بجنب پسر !!!
به وبلاگ منم سر بزن ، پاور پوینت جدیدم رو درباره حضرت زهرا(س) با عنوان ام ابیها ساختم . آفیس 2007 رو هم برو دانلود کن دیگه داداش !
موفق و مستحکم باشی .

جک و لطیفه و اس ام اس چهارشنبه 21 دی 1390 ساعت 14:09 http://www.jok9.mihanblog.com

وبلاگ خیلی خوبی داری واقعا مطالبت خیلی خوبه امیدوارم موفق و پیروز بمانی
من یه وبلاگ دارم بر اساس "جک و لطیفه و اس ام اس" ساختمش بیا و دیدن کن

شما می تونی اس ام اس های خودتون رو هم به ما از طریق شماره ی 09388698428بفرستید تا در وبلاگ به نمایش در آید

در پایین وبلاگم هم در ساخت بنر رایگان هست

منتظرم

یاحق

سرباز شنبه 1 بهمن 1390 ساعت 21:21 http://www.emperatorjahan.blogfa.com

سلام.خسته نباشید.ان شاءالله شما هم پیروز باشید.من وبلاگ شما رو با نام سیره حیدری تبادل کردم.شما هم مارو تبادل لینک کنید و مطلع کنید.

من همه لینکهارو در اینجا
(http://emperatorjahan.blogfa.com/page/friends-links)اینجا تبادل میکنم. وبلاگ زیبا و پر محتوای شما هم اینجاست. اگر سخنی داشتین منرو با خبر کنید.
به حق علی . یا علی

سرباز یکشنبه 2 بهمن 1390 ساعت 00:18 http://www.emperatorjahan.blogfa.com

سلام و درود. ممنون از لطفتون. آرزوی پیشرفت روز افزون برای شما و وبلاگتون آرزو میکنم.
یا علی

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 20 بهمن 1390 ساعت 15:02

سلام
خوب می نویسی.می خونمت.

با "قصه های یک خطی" آپدیت شدم...

ali شنبه 22 بهمن 1390 ساعت 14:51 http://www.ali-avvalin-mazlom.blogsky.com

دوست عزیز سلام ! خدا قوت !
اجرت با آقا !
وب خوبی داری...سعی کن بیشتر گسترشش بدی !
به وب حقیرانه ی ما هم سر بزنید...خوشخال میشیم !
یا علی و التماس دعا!!!

علیرضا یکشنبه 30 بهمن 1390 ساعت 22:39 http://feragheeshgh.blogfa.com

سلام
عالی بود بود فقط غالب کمی مشکل داره.خداوند به همه ما در راه گسترش سیره ان بزرگ مرد توفیق دهد

محمود دوشنبه 25 دی 1391 ساعت 17:08 http://pooyafaraz.blogfa.com

سلام
آقا خدا قوت اگه ممکنه این رنگ زرد را تغییرش بدین با تشکر

یا ضامن آهو یکشنبه 15 اردیبهشت 1392 ساعت 02:58 http://yazameneahoo-8.blogfa.com/

قالَ أَمیرُالمُؤْمِنینَ عَلِىُّ بْنُ أَبیطالب(علیه السلام):

1- خیر پنهانى و کتمان گرفتارى

مِنْ کُنُوزِ الْجَنَّةِ الْبِرُّ وَ إِخْفاءُ الْعَمَلِ وَ الصَّبْرُ عَلَى الرَّزایا وَ کِتْمانُ الْمَصائِبِ.

از گنجهاى بهشت; نیکى کردن و پنهان نمودن کار[نیک] و صبر بر مصیبتها و نهان کردن گرفتاریها (یعنى عدم شکایت از آنها) است.

رضا چهارشنبه 8 خرداد 1392 ساعت 21:48 http://rezakarami1985.blogfa.com/

سلام
وبلاگ خیلی خوبی داری از خطبه 17 آن رونوشت برداشتم موفق باشی به وبلاگ من هم سری بزن

سلام،سپاسگزارم،اگر کمکت می کنه از همشون رونوشت بردار.

یا ضامن آهو سه‌شنبه 8 مرداد 1392 ساعت 05:41 http://www.yazameneahoo-8.blogfa.com/

باز امشب عشق تنها می شود / زخم سهم فرق مولا می شود
آفتاب عشق گلگون می شود / سینه ی سجاده پرخون می شود
پشت نخل آرزو خم می شود / داغ حسرت سهم آدم می شود
جاده می ماند غریب و بی سوار / ذوالفقار عدل می گیرد غبار
شهادت مولا امیر المؤمنین تسلیت باد.

سیما جمعه 15 آذر 1392 ساعت 10:51

سلام حال شما؟وبتون خوب بود..ب ماهم سربزنید.oloomqoran90.blogfa.com مطمئن باشیدپشیمون نمیشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد